
زن نامسلمان!
«انْ احْسَنْتُم احْسَنْتُم لِانْفُسِكُمْ وَانْ اسَأتُم فَلَها» «1»
اين آيه از كتاب خدا، در شان زنى شرور نزول يافته است، كه طرح ماجراى آن بىتناسب نيست:
زنى بود از يهود، و با مسلمانان در خشم. و همسايهاى داشته از ياران نبى مكرم، و بس با مكرمت و بزرگوار. و خاركن بود. كارش نيز اين بود كه هر بامداد راهى صحرا مىشد، و با تيشهاى كه داشت هيزمها را جدا مىساخت، و آنگاه بر دوش مىگرفت، و به دروازه شهر مىآمد، و مىفروخت. و از اين راه امرار معاش مىكرد.
اين زن شرير شبى حلوا ساخت، و آن را با زهر درآميخت. و هنگام صبح بر سر راه مرد خاركن درآمد و از نذرى بودن آن گفت، و به وى سپرد. و مرد خاركن نيز گرفت و با خود برد. و در صحرا كار خود را شروع كرد. تا آن كه روز به نيمه آمد.
وضو ساخت. خواست به نماز بايستد كه سوارى خسته از راه رسيد. او را به حلوا تعارف كرد. و مرد سوار نيز اندكى از آن خورد. و ناگاه لرزيد. و از پس افتاد. و مُرد.
خاركن، به تكاپو افتاد. چند نفرى از دور ديد. آنها را صدا كرد. آمدند. و از مردن سوار خبر داد. نمىشناختند. او را شتابان به شهر آوردند. و برابر مسجد مدينه جنازهاش را بر خاك نهادند، و هر كسى كه مىآمد و مىديد نمىشناخت. جبرئيل فرود آمد و پيامبر را گفت: اين، فرزند همان زنى است كه در همسايگى يكى از ياران شماست، و نشانى را داد. و درست نشانى همان زنى بود كه حلوا را ساخته بود!
و آنگاه جبرئيل فرمود: پيامبر! با مردم بگوى كه آنچه مىكنند با خود مىكنند. و سپس اين آيه را برخواند:
«انْ احْسَنْتُم احْسَنْتُم لِانْفُسِكُمْ وَانْ اسَأتُم فَلَها» مينديش در حق مردم بدى
كه آرى بلا بر سر خويشتن
نبينى كه رنج فراوان كشد
كه چاهى كند بهر من چاه كن
به آخر چو چَه را به پايان بَرَد
وى اندر تكِ چاه بينى نه من 2
(1) اسراء/ 7.
(2) ابن يمين، متوفى 769.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهنگی در 1391/03/16 ساعت 12:32:09 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1391/03/16 @ 12:51:07 ب.ظ
موسوی [عضو]
سلام ۀخسته نباشيد.جالب بود