موضوع: "شهدا"

به سوی ولایت


شهیدی که طی 7سال سه بار دفن شد

مداح اهل بیت (ع) حاج حسین آل مبارک ارادت بی حد و حسابی به امام حسین(ع) داشتند.حاج حسین حتی خانه اش را توی دزفول و اهواز تبدیل کرده است به عباسیه و حسینیه. حتی اسم نخل های توی حسینیه را نخل الحسین و نخل الحسن گذاشته است و خاک کربلا پایشان ریخته است ،حسین نامی است که با لحظه لحظه زندگی حاج حسین گره خورده است و از او جدا شدنی نیست. همه اینها را گفتم تا وقتی حکایت محمدرضای شهیدش را می خوانید تعجب نکنید. این وسط هم جایی باز کنید برای مادری که بدون وضو محمد رضایش را شیر نداد و برای عمل به وصیت شهید تا 40 روز پس از شهادت هم خم به ابرو نیاورد. محمدرضا کنار مادر نشسته است. سر را بلند کرده و آرام می گوید ، مادر من رفتنی هستم و شهید می شوم. به گونه ای هم شهید می شوم که دیدن پیکرم ناراحتت می کند. مادرجان! تو فقط بیا نگاه کن و برو. آن لحظه دوستانم تو را نظاره می کنند . مراقب باش مادر . حرفی نزنی ها.

حکایت آن شب غریب

شب اربعین است و حاج حسین سرش گرم عشق ازلی اش. دلش شور عجیبی دارد. حس می کند حال و روزش عادی نیست. می رود سمت حسینیه اعظم. می گوید کمی روضه بخوانم ، آرام شوم.حاج حسین می داند نام حسین مسکن دردهایش است. آن شب حاج حسین می رود و روضه عباس می خواند و یک دل سیر گریه می کند. حاج صادق آهنگران می آید سمت حاج حسین با دو نفر دیگر از دوستانش. سلام می کند با حاجی و میپرسد : چطوری حاجی ؟ چه می کنی ؟ و اینجا حاج حسین رمز حس و حالش غریبش را می فهمد و بدون هیچ مقدمه ای رو به حاج صادق می گوید : “آمده ای خبر شهادت محمدرضایم را بدهی. خودم می دانم”

امان از دل مادر

حاج صادق و چند نفر دیگر مهمان حاج حسین می شوند. دل مادر، آیینه تمام نمای عشق است. رو به حاج حسین کرده و دلیل حضور حاج صادق را می پرسد، اما تلاطم های دل مادر با نسیم آرامش حرف های حاج حسین آرام نمی شود. قامت مادر محمدرضاست که در آستانه در ظهور کرده است و بدون مقدمه به حاج صادق می گوید :"محمدرضایم شهید شد؟” و بغض و اشک های حاج صادق ، تنها پاسخ است. مادر هم درس آموخته مکتب زینب است. محکم می ایستد روبروی حاج صادق و می گوید گریه نکن مادر. “دیشب در خواب دیدم که سر محمدرضایم را دادند دستم و گفتند: این سر را بگیرو شست و شویش کن و من سر محمدرضایم را گذاشتم روی پایم و با گلاب شستم”

عاشورا بود یا اربعین ؟

همه چیز حاج حسین گره خورده است با حسین(ع). تشییع پسرش هم می افتد روز اربعین. می رود سردخانه تا پیکر را ببیند. در تابوت باز می شود و پیکری بدون سر و پاره پاره روبروی حاج حسین برایش روضه های گودال قتلگاهی را که خوانده است تداعی می کند و همانجاست که حاج حسین زمزمه می کند : “یا اباعبدالله” مادر محمدرضا هم کمی آنطرف تر تمام قد ایستاده است و می گوید : در راه خدا دادمش. نمی خواهم ببینم چه حال و روزی دارد. ملائکه آنجا ایستاده اند و «تقبل منا » را از زبان حاج حسن و همسرش به آسمان می برند. حاج حسین می رود پشت میکروفن و برای محمدرضایش و سیزده شهید دیگری که به همراه فرزندش تشییع می شوند روضه می خواند.

هفت روز بعد

هفت روز است محمدرضا مهمان آسمان است و حاج حسین نشسته است کنار مزار و قرآن می خواند. فرمانده گردان محمدرضا کیسه ای در دست می آید کنار حاجی. سرش را می آورد کنار گوش حاجی و زمزمه می کند :"حاج حسین. توی این کیسه فک محمدرضاست. تازه پیدایش کرده ایم.” حاج حسین سرنوشتش بدجور گره خورده است با کسی که از او دم می زند. پاره پیکر فرزند را می گیرد. قبر را می کند و پاره خورشید را به خورشید بر می گرداند.

هفت سال بعد

حکایت حاج حسین و ارادتش به حسین همینجا تمام نمی شود. ثانیه های زندگی حاج حسین ، حسینی است. هفت سال از داستان پرواز محمد رضا می گذرد. تلفن صدایش در می آید: “حاج حسین. خبری داریم برایت. دلش را داری بگویم؟” چه سوال بیهوده ای . حاجی دلش را داده است دست حسین(ع). و صدای پشت تلفن خبر می دهد از سر محمدرضا که رفقایش توی جبهه شرهانی پیدایش کرده اند. حاج حسین می رود بنیادشهید و سر پسرش را توی پارچه ای می دهند دستش. انگار زیرپای حاجی خالی می شود. باید لحظه به لحظه روضه هایی را که خوانده است تجربه کند . سر را می آورد با خودش خانه و می گذارد توی کمد. وقتی دارد سر را می گذارد توی کمد، دستهایش می لرزد. رمق و حس و حالی ندارد و سر پسر ، دو ماه می ماند توی کمد. دو ماه. و حاج حسین بدون اینکه حتی یکی از چهار پسر طلبه اش را خبر کند ، یک روز سر را از توی کمد بر می دارد و با بچه های سپاه می برد بهشت آباد. بچه های سپاه دور قبر حلقه می زنند. قبر را شروع می کنند به کندن. به سنگ لحد که می رسند، قیامت می شود کنار قبر. پاسدارها بدجور بر سر و سینه می زنند. کل خاک ها را بر سر و رویشان می ریزند. حاج حسین می رود توی قبر و بالای سر محمد را می کند. سر را می گذارد توی لحد. اما بوی عطر مستش می کند . همان عطری را که روز تشییع پاشیده است روی پیکر محمد رضا.بعد از 7 سال هنوز محمدرضایش بوی عطر می دهد. پاره های خورشید دیگر تکمیل شده است و حاج حسین دهان را می برد سمت لحد و می گوید : “محمدرضاجان! بابا! نگران نباشی ها! امام حسین هم سر نداشت” اینجا هم حاج حسین ، جدا نمی شود از کربلا. از عشقی که هستی اش را فرا گرفته است وحاج حسین حکایت رجعت سر را دو سال بعد برای فرزندانش اقرار می کند. «دوست دارم از همه بهتر بميرم همچو مولايم حسين بي سر بميرم»

حرف اول و آخر شهید

از امام غافل نباشید یعنی از رهبر و ولایت فقیه غافل نباشید. خدا میدونه چطوری میخواهیم جوابگوی خون ریخته شده ی شهدا باشیم چطوری میخواهیم جواب گریه ها ی مخفیانه مادر شهدارو بدیم واقعا چطور ؟؟ به خودمون رجوع کنیم ببینیم میتونیم یا نه؟ ازویژگی‌های مشترک شهدای ما اعتقاد راسخ آنها به ولایت فقیه است که در وصیت نامه آنها آمده است. شهید محمد ابراهیم همت فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) پیام من فقط این است : در زمان غیبت اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید. شهید سپهبد علی صیاد شیرازی : صحبتي را كه ولايت مطرح مي‌كند به محض ايراد سخن بر ما واجب مي‌شود.

شهید یوسف سینه سپهر :

یکی از نعمت های بزرگ خداوند بر ما ولایت فقیه است. شکر این نعمت بزرگ فقط به زبان نیست بلکه در عمل هم هست. یعنی اطاعت بی چون و چرا از امام به دور از تمام ملاحظات. باید گوش به فرمان امام و ولایت فقیه بود چون عدم اطاعت از امام به منزله عدم اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) می باشد.

وظیفه جوانان در برابر ولی فقیه

آنکه جوانان باید پشتیبان ولایت فقیه باشند و سخنان و راهکارهای حضرت امام (ره) را دقیقاً به کارببندند، در حال حاضر هم باید با دفاع و پشتیبانی کامل از مقام معظم رهبری فرامین و فرمایشات ایشان را مدنظر قرار داده و به آن عمل کنند؛ جوانان عزیز باید خطرات و آسیبهایی که انقلاب و نظام ما را تهدید میکند با بصیرت تمام شناخته و در مقابل آن بایستند و عمده ی این خطرات و آسیب هایی که از طرف دشمنان انقلاب و نظام ما را تهدید می کند تضعیف ولایت فقیه است . واقعا دشمن پیش خودش چی فکر کرده اینکه ما پشت ولی زمان رو خالی میکنیم؟! نه این خیالی بیش نیست . این که می گویند ” عدو شود سبب خیر ” واقعا حق و الانصاف حرف درستی است. درست است جنگ تحمیلی خسارتهای زیادی برای ملت ما داشته اما از ره گذر این جنگ ماهم فولاد آبدیده شدیم و فهمیدیم هدف دشمن چیست، اگر دشمن فکر میکنه ما نازک نارنجی هستیم کاملا در اشتباه است . ما با ریخته شدن خون پاک شهدا پخته شدیم و برای این پختگی هزینه ی سنگینی پرداختیم. دشمن خیال کرده ما نوگل بهاریم اما امام ما گفت ما مرد کارزاریم دشمن باید این را بداند که ما با تمام وجودمان گوش به فرمان آقایمان “سید علی “هستیم . ***************************

جوانان می دانید مقام معظم رهبری چه توقعی از شما دارد؟

اثر گذاری بر محیط با تقویت ارتباط با خدا

يك جوان گاهي اوقات مي‏تواند مجموعه پيراموني خودش را - كلاس را، استاد را و حتّي دانشگاه را - زير تأثير شخصيت معنوي خودش قرار دهد. البته اين كار با سياسی‌كاري به‏‌دست نمي‌‏آيد؛ با معنويت به‏دست مي‏‌آيد، با صفا به‏دست مي‏‌آيد، با استحكام رابطه با خدا به‏دست مي‌‏آيد. عزيزان من! رابطه با خدا را جدّي بگيريد. شما جوانيد؛ به آن اهميت بدهيد، با خدا حرف بزنيد، از خدا بخواهيد. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، براي شما خيلي لازم است. مبادا اينها را به حاشيه برانيد. جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران ‏22/2/77

امر به معروف و نهی از منکر

دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط -فرهنگ فساد و فحشا- سعی می کند جوان های ما را از ما بگیرد…امروز دشمن با ما اینکار را می کند . چه کسی می تواند از این فضیلت ها دفاع کند ؟ آن جوان مومنی که دل به دنیا نبسته و می تواند بایستد و از فضیلت ها دفاع کند …لذا ، چندی پیش گفتم : همه امر به معروف و نهی از منکر کنند. در دیدار با فرماندهان گردان های عاشورا، 22/4/71

گسترش فرهنگ

آن جوان هایی که در تهران ، در شهر های گوناگون …کار فرهنگی …می کنند کا ر را هر چه می توانند بطور جدی دنبال کنند و ادامه بدهند . بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوان های مومن و انقلابی ، نقش بسیار زیادی در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملت ایفا کرده است. حرم مطهر رضوی 1/1/93

مراقبت بر ظلم نکردن به دیگران

جوانهای انقلابی و مومن و عاشق امام ، که حرف می زنند ، می نویسند ، اقدام می کنند ؛ کاملا رعایت کنید .این جور نباشد که مخالفت با یک کسی ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده حق تعدی کنیم ، ظلم کنیم ؛ نه. در خطبه نمازی جمعه تهران 14/3/89

بلند کردن پرچم عدالت خواهی

یک لحظه از درخواست و مطالبه عدالت کوتاهی نکنید. این شان شماست. گفتمان عدالت خواهی را فریاد کنید ، اما انتقاد شخصی و مصداق سازی نکنید. شما پرچم را بلند کنید . وقتی پرچم را بلند کردید ، آن کس که مجری است . همه حساب کار خودشان را می کنند. در دیدار اساتید و دانشجویان شیراز 14/2/87 ای شهدا برای ما فاتحه، حمدی بخوانید که ما مرده ایم و دستمان کوتاه..

 

به سوی ولایت

هدیه

هدیه

شهید علی رضا یاسینی


سال تحویل دور هم بودیم . سر سفره نشسته بودیم که پدر بهمون عیدی داد. بعدش علی شروع کرد به همه عیدی داد غیر از من .
گفت: بیا بالا توی اتاق خودمون.
یه قابلمه گرفت و گفت : من میزنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیه ات رو پیدا کن.
گذاشته بد توی جیب لباس فرمش.
یه شیشه عطر بود و یه دستبند. این قدر برام لذت بخش بود که تا الان یادم مونده .1.


1. نیمه پنهان ماه ج 5 ص 32

=======================================

مقام معظم رهبری:
محبت خانواده را پایدار میکند. محبت مایه آبادی زندگی است . کارهای سخت به برکت محبت برای انسان آسان میشود.2.


2. مطلع عشق ص 68

فقط سکوت

شهید محمد علی رجایی

یه بار صبح که برای خرید لباس با محمد علی به خیابون رفته بودیم ، خریدمون خیلی طول کشید و از صبح تا ظهر از این مغازه به اون مغازه میرفتیم. دوست داشتم لباس دلخواهمو پیدا کنم.
با اینکه مشغله کاریش خیلی زیاد بود ولی چیزی نگفت. فقط سکوت کرد .بدون اینکه کوچکترین اخمی بکنه یا حرفی بزنه بهم فهموند که داره رفتارمو تحمل میکنه .
همین سکوتش بود که منو به فکر انداخت که چرا باید طوری رفتار کنم که بخواد تحملم کنه.
در صورتی که اگه کار به بحث کردن میکشید ، من هیچوقت به این مساله فکر نمیکردم.1.

1.دولت عشق


=========================================

مقام معظم رهبری:

سازش کاری در خانواده جزو واجبات است. نبایستی زن و شوهر تصمیم بگیرند که خودشان هر چه گفتند همان شود. آنچه خودشان میپسندند و آنچه راحتی آنها را تامین میکند همان بشود.
نه اینطور نباید باشد.
باید بنا داشته باشند که با هم سازگاری کنند. این سازگاری لازم است . اگر دیدید مقصود شما تامین نمیشود مگر با کوتاه آمدن ، کوتاه بیایید.2.

2.مطلع عشق ص 90

قدر و منزلت جانباز

 


آنان که تا آخر ایستاده اند …






قدر و منزلت جانباز


چه کسی می‏تواند عظمت و جایگاه بلند جانباز را دریابد و کدام بیان توانایی وصف ایثار او را دارد؟
چه کسی می‏تواند غم فراق یار را در دل و شیفتگی‏اش را نسبت به مقصود درک کند؟ خدایا نظاره‏گر باش و ببین که چگونه جانبازان خالصانه خود را در تو، فانی می‏سازند و در راه تو همه چیز را فراموش کرده‏اند. خدایا در این جهان به آنان شکیبایی ده و در آن جهان آنان را به بهترین پاداش‏ها شاد کن و با سالار جانبازان محشور ساز.

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31