پا یا کفش را شکر بگویم؟!

کفش هایش انگشت نما شده بود و جیبش خالی!
یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت ؛ مأیوسانه به کفشها نگاه می کرد و غصه ی نداشتن بر همه ی وجودش چنگ انداخته بود .
ناگاه! جوانی کنارش ایستاد ، سلام کرد و با خنده گفت :…

چه روز قشنگی ! مرد به خود آمد ، نگاهی به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سیما و خنده بر لب ، پا نداشت . پاهایش از زانو قطع بود! مرد هاج و واج ، پاسخ سلامش را داد ؛ سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده ، دور شد .
لحظاتی بعد ، عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می زد که : غصه می خوردی که کفش نداری و از زندگی دلگیر بودی ؛ دیدی آن جوانمرد را که پا نداشت ؛ اما خوشخال بود از زندگی خوشنود !
به خانه که رسید از رضایت لبریز بود…

  • تدبر
    نظر از: تدبر
    1391/01/05 @ 12:55:17 ب.ظ

    تدبر [بازدید کننده] 

    خداروشکر

  • ثریا
    نظر از: ثریا
    1390/12/26 @ 11:30:05 ب.ظ

    ثریا [عضو] 

    خدایا راضیم به رضای تو

  • جان نثاری
    نظر از: جان نثاری
    1390/12/25 @ 11:45:51 ق.ظ

    جان نثاری [عضو] 

    رضایت این چیزیه که همیشه بهش احتیاج داریم، نه مادیات و نه حتی سلامت، هر چند داشتن اینها هم خیلی خوبه

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.