علائم عاشقان حقیقی

از بعضى از گذشتگان نقل شده:

خداوند عزيز به بعضى از پيامبران وحى كرد: براى من در ميان بندگانم بندگانى است كه عاشق من هستند و من عاشق آنهايم و مشتاق منند و من مشتاق آنانم، ياد منند و من ياد آنهايم و نظر به من دارند و من به آنان نظر دارم، اگر راه آنان را بپيمايى‏ تو را دوست خواهم داشت و اگر از طريق آنان روى بگردانى تو را هلاك خواهم كرد.

گفت: خداوندا! آيا آنان را علائمى هست؟ خداوند فرمود: در روز مساجد و منازلى كه دوستان من در آنند براى عبادت من رعايت مى‏كنند، چنانچه چوپان مهربان گوسپندان را رعايت مى‏كند و مشتاقانه به سوى غروب آفتاب و وقت مغرب حركت مى‏كنند، چنانچه پرندگان در آن وقت به سوى لانه‏هاشان پرواز مى‏كنند.

زمانى كه تاريكى شب آنان را گرفت و خيمه سياهى همه‏جا را پوشانده و ديگران براى استراحت رختخواب پهن كردند و پرده‏ها را افكندند و هر دوستى با دوستش خلوت كرد، آنان در برابر من مى‏ايستند و زمين را با چهره خود در پيشگاه عظمت من فرش مى‏كنند و با دعايى كه خود به آنان تعليم كرده‏ام با من مناجات مى‏كنند و مرا در برابر نعمت‏هايى كه به آنان داده‏ام مى‏ستايند، كارشان در شب ناله و گريه و آه و شكوه از فراق من است، گاهى در قيام و گاهى در تشهّد، گاهى در ركوع و گاهى در سجودند، خريدار آنچه را به خاطر من تحمل مى‏كنند، هستم و شكوه آنان را از عشقى كه به من دارند مى‏شنوم. اول چيزى كه به آنان عنايت مى‏كنم سه چيز است:

1- نورم را در دلشان قرار مى‏دهم تا هم چنان كه من از آنان خبر دارم آنان در پرتو آن نور از من باخبر شوند.

2- اگر تمام آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آنان باشد آن چنان در نظرشان كوچك مى‏كنم كه به خاطر تماشاى آنها از من غافل نشوند.

3- به آنان روى مى‏آورم و به هنگامى كه به آنان روى آوردم آيا كسى مى‏تواند بفهمد من به آنان چه مى‏خواهم عنايت كنم‏ ؟

اگر عبد با چنان زحماتى كه در راه بندگى او و عشق به جلال و جمال معبود واقعى تحمّل مى‏كند، دلش جايگاه تجلّى او گردد، آيا پس از آن مى‏تواند غير او را بر او ترجيح دهد؟ آيا امكان ترجيح غير او هرچه باشد بر او امكان دارد؟! اينجاست كه انسان به واقعيّت سخن امام صادق عليه السلام مى‏رسد كه وقتى چنين عشقى دل را مشغول كند، معشوق آن دل و محبوب آن عشق بر همه چيز بدون اختيار ترجيح داده خواهد شد.
به قول عارف عاشق، فيض كاشانى:

دل و جان منزل جانانه كردم‏
مى توحيد در پيمانه كردم‏
از اين افسانه‏ها طرفى نبستم‏
به مستى ترك هر افسانه كردم‏
زعقل و عاقلان يكسر بريدم‏
علاج اين دل ديوانه كردم‏
شدم در ژنده پنهان از نظرها
چو گنجى جاى در ويرانه كردم‏
شود تا آشنا آن دوست با من‏
زهر كس خويش را بيگانه كردم‏

 

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.