شهید که شدم ...

نشسته بودیم و صحبت می کردیم. قرار بود قبل از غروب آفتاب نیروهای باقیمانده گردان را از بنه تدارکاتی (محلی نزدیک خط مقدم که آذوقه و مهمات آنجا نگهداری می شود) به طرف خط حرکت دهیم.
مهدی گفت: «علی! من دیشب خواب دیدم که شب تاسوعاست. مجلس باشکوهی داشتیم و سینه زنی می کردیم. همه داشتند گریه می کردند. من هم آنجا چند بیتی خواندم. حال و هوای عجیبی بود.»
بعد گفت: «علی! این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی به دنبال دارد.»
باید راه می افتادیم. می خواستم بند پوتینهایم را ببندم، گفتم: «این پوتین ها اذیتم می کند.»
مهدی گفت: «بیا پوتین هایمان را عوض کنیم!»
پس از آن مهدی آیه ای از قرآن خواند و گفت: « اجل هر کس فرا برسد، امکان ندارد یک لحظه هم تغییر کند.»
تا آخرین لحظه که بنه را ترک کردیم، از شهادت و شهید شدن حرف می زد، قرآنی همراه داشت که امضاء شده امام بود. دو سه سال قبل، آن را مدتی به من داده بود و من دوباره به او برگردانده بودم.
دم غروب باز گفت: «بیا این قرآن مال تو باشد!»
ولی من قبول نکردم، نگاهی کرد و گفت: «یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی گیری مهم نیست،اما یادت باشد وقتی شهید شدم، از روی جنازه ام بردار!»
قرآن را بوسید و تو جیبش گذاشت.


راوی : علی جزمانی

  • نظر از: الزهرا (س) نصر
    1391/01/26 @ 09:44:33 ق.ظ

    الزهرا (س) نصر [عضو] 

    خدا شهدا ی از صدر اسلام تا کنون را بیامرزد و ما را با ایشان محشور بدارد

  • نظر از: یاس کبود
    1391/01/26 @ 08:39:04 ق.ظ

    یاس کبود [عضو] 

    سلام خدا قوت جالب بود

  • نظر از: الزهراء(سلام الله علیها)
    1391/01/24 @ 11:45:41 ق.ظ

    الزهراء(سلام الله علیها) [عضو] 

    پيامبر(ص):كسي كه ازروي صدق و راستي ازخداوند شهادت بطلبد هر چند در بستر بميرد خداوند در قيامت او را به جايگاه شهادت مي رساند.
    جالب بود ممنون

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.