ضرب المثل های اخلاقی آذری

عبادت :
گئجه اولیا بازاریدیر ، گوندوز خلق بازاریدیر . ( قارا مجموعه ص 67 البویروق - شیخ صفی الدین اردبیلی )
ترجمه :
شب بازار اولیای خدا و روز بازار خلق خداست .

صداقت :
اگری اوتور ، دوغرو سویله (أیری اتوراق ، دوز دانیشاق ) . ( قارا مجموعه ص 133 - شیخ صفی الدین اردبیلی )
ترجمه :
کج بنشین ، حرف راست بزن (کج بنشینیم ، سخن راست گوییم ) .

صبر :
صبر هر درده مرور ائتسه مداوا ائیلر . ( دیوان آذری حکیم ملا محمد فضولی )
ترجمه :
صبر بر هر دردی گذرش افتد مداوا نماید .

اقا بیا

گر چه عمری است که از دیده نهانی آقا!
به خدا سبزترین مرد جهانی آقا!

دلم از خاطره خوب به تنگ آمده است
کاش این بار خودت را برسانی آقا!



سنگ قبر عجیب در گلزار شهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

سنگ قبر عجیب در گلزار شهدا
«از خسارت زدگان به جسمم بپرس به چه جرمی آن را دریدند…»


به طور معمول در همه گلزارهای شهدا در شهرهای گوناگون، دیده می شود که مزار مطهر شهدا یک یا چند وجب از سطح زمین بالاترند؛ این بلندی مزار، در برخی از شهرها به یک متر هم می‌رسد. سنگ مزار شهدا هم معمولاً از نوع مرغوب انتخاب می‌شود.

اما در میان گلزار بهشت علی دزفول، تنها یک قبر وجود دارد که بی نام، ساده و همسطح زمین است و آن مزار عارف وارسته فرمانده شهید بهمن ـ محمد جواد ـ دُرولی است.

بهمن دُرولی همان دانشجوی ـ دانشگاه علم و صنعت ـ شهیدی است که وصیت کرد:


قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی»


مثل هر بار برای تو نوشتم...

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی…
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

***************

جواب امام زمان(عج):
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد…
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی…
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی…
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی…!

آخر سال و خانه تکانی دل

«عید» در بیرون از وجود ما حضور دارد، در وجود خود هم عیدی پدید آوریم و به «خانه‌تکانی دل» بپردازیم، چه زیباست که در کنار «تحویل سال»، شاهد «تحول حال» هم باشیم.

سال تقویمی گذشت، اما سال تحصیلی ادامه دارد.

حتی اگر در روزهای آغازین بهار، درس‌ها و کلاس‌ها تعطیل باشد، هرگز «اندیشه » و «معرفت» و «دانش» تعطیل نیست.

این، روشی برای «مبارک» ساختن سال نوست، یعنی برکت آفرینی در عمر و زمان و فرصت های زندگی.

حال، تا اینجای کار را پیش آمده‌ایم.

شاید اگر دقت و برنامه‌ریزی بهتری داشتیم، می‌توانستیم زمان را امتداد بخشیم و فرصت‌های درسی و آموزشی را بیشتر و بهتر برویانیم و بشکوفانیم‌.

کارمندی تعطیل‌بردار است، اما دانش‌پژوهی هرگز، «میاسای ز آموختن یک زمان …»

آغاز سال نو را به خیلی‌ها «تبریک» می‌گوییم، خیلی‌ها هم به ما تبریک می‌گویند، مفهوم این «تبریک» چیست؟ یعنی خیر و برکت یافتن سال و ماه و عمر و زندگی و نیرو و تلاش.

خیلی‌ها پول دارند، اما پولهای‌شان بی‌حرکت است‌.

خیلی‌ها اولاد دارند، اما خیری از فرزندان‌شان نمی‌بینند.

خیلی‌ها درس می‌خوانند، اما تحصیلاتشان به کار خودشان و جامعه نمی‌آید.

خیلی‌ها تلاش می‌کنند، اما همان جای نخستین‌اند.

خیلی‌ها زحمت می‌کشند، اما همچنان دست‌شان از «بهره زحمات» خالی است و کوشش‌های مستمر آنان بیهوده و بی‌ثمر می‌شود، اینها همان «بی‌برکتی» در زندگی و دانش و دارایی است.

چه کنیم که سال جدید برایمان «برکت» داشته باشد و تبریک گفتن‌ها و شنیدن‌ها مفهوم و مصداق پیدا کند؟

آینده، در گرو گذشته ما و تلاش کنونی ماست.

آنچه خجستگی روزها و سال‌های آتیه را برای ما رقم می‌زند، تصمیم‌های جدی، اراده‌های استوار، برنامه‌ریزی‌های حساب شده، پیگیری‌های دقیق، محاسبه‌ها و مراقبت‌های ویژه است.

ما مسؤول عمر، زمان، فرصت‌ها و استعدادهای خویشیم.

هرگز مباد که گذشته ما به امید «آینده» و آینده ما به حسرت «گذشته» سپری شود و عمر ما بین این گذشته پر حسرت و آینده رؤیایی تقسیم شود و هیچ خورده نیاورد!

این تقسیم، هیچ جالب و زیبا نیست.

زمان، امانتی در دست ماست.

هم می‌توان این عنصر پر بها را سوزاند و دود کرد، هم می‌توان آن را سرسبز و با طراوت ساخت. تعیین کننده این دو وضع هم نحوه عمل ماست.

باید از هر دقیقه قرنی ساخت

قرن را در دقیقه‌ای گنجاند

یا که با شیوه مهار زمان

جبر را هم به زیر بال کشید

هر چه هست در این «مهار زمان» نهفته است، اگر قدرت آن را داشته باشیم، هم دقیقه‌های ما استمرار و وسعت می‌یابد و سرشار می‌شود، هم قرنی را می‌توانیم، در دقیقه‌ای بگنجانیم و لحظه لحظه عمر خود را غنی سازیم.

باری . . . در سال نو، همه چیز نو می‌شود، ما چرا نو نشویم؟

تقویم‌ها عوض می‌شود، خانه‌ها گردگیری می‌شود، دیدارها تازه می‌شود، طراوت را در چهره طبیعت تماشا می‌کنیم، دشت و دمن عطر جانبخش و رایحه بهاری را نثار و ایثار می‌کند، ما که نباید کمتر از درخت و صحرا باشیم!

اگر ما هم عوض شدیم، اگر اخلاق ما هم نوتر و بهارتری شد، پا به پای بهار، آمده‌ایم، در سال جدید، هم دفتر عمر ما ورق می‌خورد، هم تقویم سال جدید را می‌گشاییم، چه خوب است که در برگ برگ این دفتر و کتاب، با ایمان و عمل، با خوبی ها و تلاش ها، با صداقت‌ها و مهرورزی‌های صادقانه، خطوطی از «هنر انسان زیستن » بنگاریم و نقشی از «رشد» ترسیم کنیم.

«عید» در بیرون از وجود ما حضور دارد، در وجود خود هم عیدی پدید آوریم و به «خانه تکانی دل » بپردازیم.

چه زیباست که در کنار «تحویل سال» ، شاهد «تحول حال» هم باشیم، چه نیکوست که «امروز» ما بهتر از دیروز و «فردا» ما بهتر و روشن‌تر از امروز و «فرجام » کار ما بهتر از «آغاز» آن و «آخرت » ما بهتر و آبادتر از «دنیا» ما باشد.

و . . . این، شدنی است، تنها «خواستن» می‌خواهد. ما در کجای زمان ایستاده‌ایم؟ از چه قله و فرازی به حیات می‌نگریم؟ چه افقی پیش چشم ماست؟

یک حرف کاملاً جدی:

عده‌ای سال گذشته، در همین ایام، بودند و امروز نیستند، یعنی از نعمت «وجود» بهره‌مند بودند و امروز محروم‌اند، این، یعنی فرصت‌ها را پایانی است و مهلت‌ها را باید مغتنم شمرد و «پاس فرصت‌ها» را نباید خراب کرد.

بگذشت زمان، دست به کاری نزدی

برگردن لحظه‌ها مهاری نزدی

صد توپ زدی، تمام را کردی «اوت»

صد «پاس» گرفته، آبشاری نزدی!

و اگر در طلیعه سال نو و سپری شدن سال گذشته این حرف را نزنیم و به این حقیقت که در آینه «تحویل سال» دیده می‌شود ننگریم، پس کی و کجا و چگونه؟

و . . . بالاخره، یک حرف جدی دیگر:

اینکه عمر می‌گذرد و سال، نو می‌شود، چنان نیست که سن و عمر ما افزوده شود، بلکه از آن کاسته می‌شود، مثل سیگار که هر چه بکشند کوتاه‌تر می شود، ما هم هر چه بیشتر عمر می‌کنیم، از عمرمان کاسته می‌شود و به «خط پایان» نزدیک‌تر می‌شویم.

البته نباید با جوانان این گونه حرف زد، ولی چه می‌توان کرد، فرصت‌ها به شتاب ابرهای آسمان می‌گذرد، باید دید چه کاشته‌ایم و چه برداشت خواهیم کرد؟!

پروین اعتصامی، می‌گوید:

گوهر وقت بدین خیرگی از دست مده / آخر، این در گرانمایه بهایی دارد

دوران تحصیل، بهار عمر ماست، تعطیلات را هم چون ایام تعطیل، پربار و سرشار سازیم، این است برکت عمر!

یادداشت از؛ حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی

منبع:راسخون

فروردین 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31