موضوع: "تربیتی"

هدیه نوروزی حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی به جوانان و كودكان


هدیه نوروزی حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی به جوانان و كودكان

حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی در آستانه فرارسیدن ایام نوروز 1391 با ارسالدست‌نوشته‌ای خطاب به تمامی جوانان و كودكان ایران زمین، ضمن تبریك این عید از آنانبرای ایجاد یك نهضت معنوی و شیرین و علمی در آغاز بهار دعوت نمود.

این
دست‌ نوشته كه همراه با تبریك عید نوروز 1391همراه می‌باشد ، شامل معرفی 2 عنوان كتاب با عناوین “دقایقی با قرآن” و “پیوندهای نماز” می‌باشد كه در این متن ازجوانان و تمامی مردم ایران خواسته شده در ایام نوروز چند دقیقه‌ای از جلسات وبازدیدها را به بیان و یادآوری نكاتی از این كتاب‌ها اختصاص دهند تا بدون صرف هیچ هزینه‌ای این جلسات رنگ علمی، اخلاقی و قرآنی و امام زمانی(علیه سلام) به خود بگیرد.



(برای دیدن سایز اصلی بر روی تصویر کلیک کنید)
منبع:گفتگوی دینی

 

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !….

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست ! آنها هر چند،نان کمی را ولی بدون نگرانی برای بقیه مالشان میخورند! نگران دزد نیستند! راحتتر میبخشند! هدیه هرچه دارند میدهند! و ..
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !

کامیون حمل زباله

روزی من سوار یک تاکسی شدیم، و به فرودگاه رفتیم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی ام محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد! راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به ما فریاد زدن. راننده تاکسی ام فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.
تعجب کردم و پرسیدم: ((چرا شما تنها آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما را به بیمارستان بفرستد!))…..

در آن هنگام بود که راننده تاکسی ام درسی را به من داد که اینک به آن می گویم:
((قانون کامیون حمل زباله)) او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از ناکامی، خشم، و ناامیدی ( زباله) در اطراف می گردند. وقتی زباله در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
زباله های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها. حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های زباله روزشان را بگیرند و خراب کنند.
زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف ها از خواب برخیزید، از این رو….. ((افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید))
زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست.

پا یا کفش را شکر بگویم؟!

کفش هایش انگشت نما شده بود و جیبش خالی!
یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت ؛ مأیوسانه به کفشها نگاه می کرد و غصه ی نداشتن بر همه ی وجودش چنگ انداخته بود .
ناگاه! جوانی کنارش ایستاد ، سلام کرد و با خنده گفت :…

چه روز قشنگی ! مرد به خود آمد ، نگاهی به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سیما و خنده بر لب ، پا نداشت . پاهایش از زانو قطع بود! مرد هاج و واج ، پاسخ سلامش را داد ؛ سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده ، دور شد .
لحظاتی بعد ، عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می زد که : غصه می خوردی که کفش نداری و از زندگی دلگیر بودی ؛ دیدی آن جوانمرد را که پا نداشت ؛ اما خوشخال بود از زندگی خوشنود !
به خانه که رسید از رضایت لبریز بود…

پنج صفت مداد

پسرک از پدربزرگ پرسید: پدربزرگ در باره چه می نویسی؟
پدربزرگ پاسخ داد: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نويسم، مدادی است که با آن می نويسم! می خواهم وقتی بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوی.
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصی در آن نديد:
- اما اين هم مثل بقيه مداد هايی است که ديده ام.
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دست بياوری برای تمام عمر به آرامش مي رسی؛
صفت اول: می توانی کارهای بزرگ انجام دهی، اما هرگز نبايد فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدايت مي کند. اين دست، خداست که هميشه تو را در مسير اراده اش حرکت می دهد.
صفت دوم: بايد گاهی از آنچه می نويسي دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. اين باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تيزتر مي شود و اثری که از خود به جای می گذارد ظريف تر و باريک تر. پس بدان که بايد رنج هايی را تحمل کنی که باعث می شود انسان بهتری شوی.
صفت سوم: مداد هميشه اجازه می دهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاک کن استفاده کنيم. بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدی نيست. در واقع برای اينکه خودت را در مسير درست نگهداری، تصحیح خطا مهم است.
صفت چهارم: چوب يا شکل خارجی مداد مهم است،اما زغالی اهميت بیشتر دارد که داخل چوب است. پس هميشه خیلی مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمين صفت مداد: هميشه اثری از خود به جای مي گذارد. هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جای می گذارد. پس سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشيار باشی وبدانی چه می کنی.

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31