موضوع: "اخلاقی.اجتماعی"

مکاشفه ی شیخ بهایی

روزى شیخ بهائى به دیدار شخصى که از اهل معرفت و بصیرت بود و در کنار یک قبرستان در اصفهان منزل داشت مى رود. شیخ بهائى به دوستش مى فرماید:

روز گذشته در این قبرستان کنار خانه شما امر عجیبى را دیدم که جماعتى میتى را در گوشه اى از این گورستان دفن کردند، پس از چند ساعت که گذشت و همه از قبرستان خارج شدند، بوى بسیار خوش و معطرى به مشام من خورد که با عطرهاى دنیا قابل قیاس نبود بسیار تعجب کردم که این بوى عطر از کجاست ؟

به اطراف نگاه کردم ، یکباره جوان زیبا رویى را دیدم که به سمت آن قبر مى رفت کم کم از دیده گانم محو شد. طولى نکشید که بوى متعفن و بدى به مشام من رسید که از هر بوى گندى در دنیا بدتر بود،

باز متعجب شدم به اطراف نگاه کردم ، سگى را دیدم که بسوى همان قبر مى رفت و سپس ناپدید شد. همینطور بحالت تعجب ایستاده بودم که ناگهان همان جوان زیبا از طرف آن قبر برگشت ولى بسیار مجروح و زشت شده بود.


به خودم جراءت دادم که بسوى او بروم و سؤ ال کنم ، به کنارش رفتم و گفتم حقیقت امر را براى من روشن کن .
گفت : من عمل صالح این میتى بودم که الان شما شاهد دفن او بودید و من در کنارش باید مى بودم که ناگهان ، سگى وارد قبرش شد که همان اعمال زشت و ناشایست او بود و چون گناهان او بیشتر از اعمال صالح او بود لذا آن سگ به من حمله کرد و مرا از قبر، بیرون انداخت ، و الان همان سگ با او هم نشین است .

شیخ بهائى مى فرماید: این نوع از مکاشفات صحیح است چون بعقیده ما اعمال انسان در عالم قبر و برزخ تجسم پیدا مى کند و به صورتهاى متناسب با اعمال تبدیل مى شود، که اگر اعمال صالح باشد، به صورتهاى زیبا جلوه مى کند و ظاهر مى شود و اگر اعمال ناپسند، در انسان جمع شده باشد، به شکل صورتهاى زشت ظاهر مى شود (1) .

منابع:
1- عالم برزخ ص 133
برگرفته از پایگاه یا مجیر

اتلاف وقت


اگر با ساختار وجودی انسان و سیستم فکری-روانی انسان آشنا شویم، در میابیم که اساساً هیچ انسانی، دوست ندارد که وقت خود را تلف کند. ولی از طرفی می بینیم که اکثر افراد دچار این مشکل هستند. و اینجاست که علامت سوالی در ذهن شکل پیدا می کند!!!


و بنظر می رسد که با اینکه سالها و مکرّر به افراد در خانواده، مدرسه، منابر و… تذکر به این مسائل داده می شود، تذکر به گناه نکردن، خوب بودن، فکر کردن، عدم اتلاف عمر و…، ولی تاثیری که باید را نمی گذارد و این سوال مطرح می شود که چرا اینگونه است و چه حلقه ی مفقهوده ای در شناخت ما از ساختار انسان و چه مرحله ی محذوفی در سیستم تعلیم و تربیت ما وجود دارد؟!


علامه طباطبایی در قسمتی از رساله ی منات و نبوات  می فرمایند که؛


«أنّ هذه الآثار الصّادرة عن الإنسان بالإرادة، تختلف بالشّدة و الضّعف، و أنّ ذلک مستند إلی قوّة العلم و ضعفه، بل کلّ تشکیک فی الفعل، لایخلو عنه، و أنّ التّشکیک فی العلم، من جهة التّشکیک فی توجّه النّفس إلی المعلوم.»


در این عبارت کوتاه، حضرت علامه می فرمایند که، همانا افعالی که از انسان سر می زند، بر اساس اراده ی اوست بصورت تشکیکی. یعنی هرچه اراده قوی تر باشد، عمل هم قوی تر می شود و هر چه اراده ضعیف تر باشد، عمل هم ضعیف تر می شود. و امّا خود اراده هم، مستند است به علم، به همان نحو تشکیکی. یعنی هر چه علم و آگاهی انسان، وسیع تر باشد، اراده قوی تر است و هرچه علم ضعیف تر باشد، اراده هم ضعیف تر می شود و به تبع عمل هم شدید یا ضعیف می شود. اما خود شدت و ضعف علم به چه دلیل است؟ علم انسان هم مستند است به توجّه کردن، به توجّه نفس انسان به معلومی که قرار است مبدأ عمل قرار گیرد.


پس می شود سیر درونی ترین عنصر نفس انسان تا بیرونی ترین وجهه ی انسان که همان صدور عمل است را در نمودار زیر نشان داد؛



توجّه نفس »» علم »» اراده »» عمل


هر مورد این از این عناصر، محصول عامل قبلی است و همچنین هر کدام، در شدّت و ضعف، تابع عنصر قبل از خود است. البته خود علم هم که در بالا اشاره شده است، مراحل و مراتبی دارد. علامه در این رساله، علم را اینگونه تعریف کرده اند: «…العلم، و هو الإذعان بالوجوب»، علم یعنی ما اذعان و اعتراف کنیم به لازم بودن و واجب بودن یک چیزی برای خود. روشن است که این اعتراف و اذعان، مراحل مختلف داره، یک وقت زبانی است، یعنی من فقط در زبان اذعان می کنم که فلان چیز لازم است. یک وقت فکری و حصولی است، یعنی فکر می کنم و برای خودم ثابت می کنم و به نتیجه می رسم که بله، فلان چیز برایم لازم است. یک وقت هم اذعان قلبی است، یعنی ایمان می آورم که فلان چیز برایم لازم است.


مثلا یک نفر، که تازه آب خورده و اصلا احساس تشنگی نمی کند، در یک بی دغدغگی کامل، وقتی سخن از آب مطرح شده، به زبان می گوید: بله واقعا آب برای انسان و زندگی او، حیاتی است. یک وقت، به تشنگی فکر می کند، وقتی قبلا یک مدتی که تشنه بوده و آبی پیدا نمی کرده را یادآوری می کند، و یادش می افتد که چه سختی کشیده در نبود آب، و وقتی در ذهنش ضمن مظالعه می فهمد که نبود آب، چه ضرری به سلّول های بدن می زند، اذعان و اعترافش به لزوم آب برای بدن، بیشتر می شود.
حالا فرض کنید چند ساعت گذشت، و حالا کم کم فرد تشنه شده، دیگر اذعان او، یک اذعان و علم حضوری است، یعنی خود تشنگی را احساس می کند، خود نیاز را با جانش لمس می کند. حالا اگر باز هم این احساس درونی شدّت پیدا کند، و فرد لَه لَه یک قطره آب را بزند، اذعان و اعترافش به لزوم آب، به نهایت خود می رسد و واقعا آن را می فهمد.


امّا همه ی این مراحل علم و اگاهی، همه ی این مراحل اذعان و اعتراف به لازم بودن چیزی، موقوف بر این است که اصلا توجّه بکند به آن مسئله. و الّا فرض کنید فردی در هر کدام از این مراحل اذعان و علم که در بالا گفتیم، یک صحنه ی وحشتناک تصادف ببینید و توجّهش از تشنگی منصرف شود و به تصادف وحشتناک توجّه کند، در این مدّت که توجهی به تشنگی ندارد، لزوم آب هم یادش می رود. در آن چند لحظه دیگر تشنگی و آب را فراموش می کد، چرا؟ چون توجّهش از تشنگی و نیاز به آب، منصرف شده است.


پس سیر اینگونه شد که اول توجّه نفس پیدا می شود، بعد علم به معنای اذعان و اعتراف به لزوم چیزی، بعد میزان شدّت این اذعان و اعتراف، اراده اش تحریک می شود و بر اساس میزان تحریک اراده، دست به عمل می زند.



************************************************** *****


نکته ی دیگری که از این رساله در این باب قابل توجّه است، تاثیر دوطرفه ی عمل و نفس است. یعنی اینطور نیست که این تاثیراتی که گفتیم، فقط یک طرف از درون انسان، به بیرون او باشد. و فقط تاثیر از توجه و علم به اراده و فعل نیست، بلکه تاثیر برعکس این نمودار هم در انسان جاری است. یعنی عمل ما تاثیر بر اراده ی ما می گذارد و اراده ی ما روی علم ما اثر گذاشته و نهایتا عمل ما بر روی نفس ما و شئون آن، اثر می گذارد. البته تاثیر از سوی عمل به درون نفس، خیلی کم تر از تاثیر اولی است که در بالا عرض شد. یعنی تاثیر درون به بیرون، بیشتر از تاثیر بیرون به درون انسان، است.


حضرت علامه طباطبایی در این باره هم می فرمایند:



«أنّ کلّ فعل واقع محسوس، فله تاثیر ما، فی النفس، و أنّ تکرّر الفعل یوجب الرّسوخ و عسر الزّوال، و أنّ فی الحیوان، ملکة و حالاً و ما یلحق بذلک.»


یعنی همانا هر فعلی که از انسان سر می زند، منظور افعالی که در عالَم خارج و در امور حسّی رُخ می دهد، یک تاثیرکی، در نفس دارد. و اگر یک فعل در عمل و عالَم محسوس از انسان، تکرار شود، این تکرار عمل، باعث رسوخ آن در نفس انسان شده و دیگر به سختی قابل ترک و از بین رفتن است. همان که می گوییم: ترک عادت، موجب مرض است یعنی یک عمل در اثر تکرار، در نفس رسوخ کرده و تبدیل به عادت شده و دیگر سخت قابل جدا شدن از انسان است. و همانا اعمال ما، در اثر تکرار حالتی نسبتا ثابت نسبت به آن عمل در ما ایجاد می کند که اگر باز هم تکرار شود، کاملا در نفس ثابت شده و به ملکه تبدیل می شود. لذا نفس، در تاثیر از عمل، دچار حال(حالت) و بعد ملکه می شود و آنچه که از تبعات این دو است.


لذااینطور نیست که فقط با اصلاح توجّه نفس و علم و اذعان به وجوب و لزوم چیزی، سیستم ما درست شود، بلکه اگر بتوانیم عمل را اندک تغییری هم دهیم، و یک تغییر کوچک و مثبت در مدل زندگی مان را استمرار دهیم و ترک نکنیم، کم کم این عمل کوچک و مثبت، در نفس ما رسوخ کرده و تثبیت می شود.

اخر الزمان با طهارت بخوابید

ديشب به بنده تلفن زدند و گفتند كه فلان شخص كه مزاجي قوي داشت و خيلي هم مواظب سلامتي خودش بود و فشار خونش را هميشه اندازه گيري مي كرد تا از حد متعارف تجاوز نكند سكته كرد و يك مرتبه از بين رفت! بايد مواظب باشيم ، آقا جان!

امير المومنين (ع) فرمودند كه در آخر الزمان مرگ هاي ناگهاني زياد مي شود . رسول پروردگار(ملك الموت) مردم را مي ربايد. اگر اين زمان را درك كرديد بايد با طهارت بخوابيد.

پرسيدند يا اميرالمومنين يعني با وضو بخوابيم؟


حضرت فرمودند: خير. يعني ذمه خودتان را از حق و خلق خلاص كنيد.

آيت الله حق شناس.

کودک




کيف مدرسه را با عجله گوشه اي پرتاب کرد و بي درنگ به سمت قلک کوچکي که روي تاقچه بود ، رفت .

همه خستگي روزش را بر سر قلک بيچاره خالي کرد . پولهاي خرد را که هنوز با تکه هاي قلک قاطي بود در جيبش ريخت و با سرعت از خانه خارج شد .


وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشيد آقا ! يه کمربند مي خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست …


- به به . مبارک باشه . چه جوري باشه ؟ چرم يا معمولي ، مشکي يا قهوه اي ، …


پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .


- فرقي نداره . فقط … ، فقط دردش کم باشه ..

خود ارزیابی


پسر كوچكي وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روي جعبه رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مكالماتش گوش مي داد..
پسرك پرسيد: «خانم، مي توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن هاي حياط خانه تان را به من بسپاريد؟»


زن پاسخ داد: «كسي هست كه اين كار را برايم انجام مي دهد.»
پسرك گفت: «خانم، من اين كار را با نصف قيمتي كه او مي دهد انجام خواهم داد.»


زن در جوابش گفت كه از كار اين فرد كاملا راضي است.
پسرك بيشتر اصرار كرد و پيشنهاد داد: «خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه راهم برايتان جارو مي كنم. در اين صورت شما در يكشنبه زيباترين چمن را در كل شهرخواهيد داشت.»


مجددا زن پاسخش منفي بود.
پسرك در حالي كه لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مغازه دار كه به صحبت هاي او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر…، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطراينكه روحيه خاص و خوبي داري دوست دارم كاري به تو بدهم.»


پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملكردم را مي سنجيدم. من همان كسي هستم كه براي اين خانم كار مي كند..»

 

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31