سلام بر مبعث

عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی، عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت!
سلام بر مبعث، بهاری ترین فصل گیتی!
سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!
سلام بر مبعث؛ نوید تزکیه انسان های شایسته از زشتی ها.
سلام بر مبعث؛ روزی که گل های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد!
سلام بر مبعث، نوید وحدت حق طلبان جهان از خاستگاه وحی!
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک!
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش ها در صحنه حیات بشر!
سلام بر مبعث، جشن بزرگ ستم دیدگان و بی یاوران!
سلام بر مبعث، جاری کننده چشمه ایمان و عدالت در کویر خشک زمین!
سلام بر مبعث، پایه گذار حکومت صالحان در عرصه خاک!

«اقرأ...»

صدا سکوت را می شکند.

صدا، ثانیه ها را متوقّف می سازد .

صدا، امواج را در می نوردد.

«خواندن نمی دانم!»…

«اقرأ»…

«چه بخوانم؟»

«اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِکَ الّذی خَلَق»

حجاب ها، کنار می رود، درهای آسمان، یکی پس از دیگری باز می شود، خدا سخن می گوید و آرامشی در جان محمد صلی الله علیه و آله ، شعله می کشد

روز مرگ قساوت ها

روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود.

روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛

عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی می شد و در جنگل نیزه ها جان می باخت. آن روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می خفتند.

جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها می دادند و زنان بی پناه، در بند اسارت می زیستند.

آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخم هایی دل عاطفه ها را می خَست.

روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛

روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛

روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.



امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی

ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟”
فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید.”
سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود.”
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:” من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید.”
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟” سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست.” (بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد)

شکوه یک زندانی



تلخیِ غربتِ زندان و کامِ شیرین آفتاب؟!
دریا و دیوارهای تنگ؟! کوه و غل و زنجیر؟!

چه شگفتی ها که این عالم تزاحم، به خود نمی بیند! وقتی که شب، در این میان خانه به خانه نفوذ کند و تمام پنجره ها را ببندد؛

هرچه فریاد را خاموش کند و هرچه تولد را به مرگ نزدیک سازد، جز شما، کیست که مشعل به دست بگیرد و راهی بگشاید در میان این شب آلودگی مسموم؟!

چه شگفت آور است که آسمان سِیری، تلخی غربت زندان را به کام شیرین
خود بخرد؛

برای فریاد آزادی و دیوارهای تنگ را برای درهم شکستن بایدهای بی منطق و غل و زنجیر را برای به تصویر کشیدن شکوه یک زندانی!


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31