موضوع: "تربیتی"

انگار من آدم نبودم!!!
یکشنبه 91/02/03
پنچ دقیقه قبل از اینکه برم یک نفر اومد کنارم نشست و گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمائید!
عکسی به من نشون داد، یه پسر نوزده، بیست ساله ای بود.گفت:
اسمش عبدالمطلب اکبری هست، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود، در ضمن ناشنوا هم بود.یک پسر عموش هم به نام غلامرضا اکبری شهید شده، غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست، بعد با زبون کرولالی خودش، با ما حرف می زد ، ما هم گفتیم : چی می گی بابا؟! محلش نذاشتیم، هرچی سروصدا کرد هیچ کس محلش نذاشت.
دید ما نمی فهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید…
روش نوشت:
شهید عبدالمطلب اکبری، بعد به ما نگاه کرد گفت: نگاه کنید!… خندید، ما هم خندیدیم.
گفتیم شوخیش گرفته، دید همه ما داریم می خندیم، طفلک هیچی نگفت؛ سرش رو انداخت پائین یه نگاهی به سنگ قبر کرد با دست پاکش کرد، سرش رو پائین انداخت و آروم رفت…
فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه¬اش رو آوردند دقیقاً توی همین جایی که با انگشت کشیده بود خاکش کردند.
وصیت نامه اش خیلی کوتاه بود، اینجوری نوشته بود:
« بسم ا… الرحمن الرحیم ، یک عمر هرچی گفتم به من می خندیدند ، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم ، مسخره ام کردند ، یک عمر هرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف می زدم ، و آقا بهم گفت: تو شهید می شی . جای قبرم رو هم بهم نشون داد ، این رو هم گفتم اما باور نکردید! »
به نقل از: حجت الاسلام انجوی نژاد
منبع

چقد خنده دار!!!
یکشنبه 91/02/03
• چقدر خنده داره که صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد !
• چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می گذره !
• چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !
• چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم !
• چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم !
• خنده داره اینطور نیست؟ • دارید می خندید ؟ • دارید فکر می کنید؟

خداوندا
یکشنبه 91/02/03
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع كن …
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من …

الان چه وقت نماز خواندنه
شنبه 91/02/02
گفتم: «بچه الان چه وقت نماز خواندنه؟»
گفت: «از كجا معلوم دیگه وقت كنم.» توی آن هیری بیری شروع كرد به نماز خواندن.
السلام علیكم و رحمه الله و بركاته را كه گفت، یك خمپاره آمد و بردش مهمانی…

نماز دختر بچه
شنبه 91/02/02
یک وقتی ما( حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریشسفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرینترین نمازی که خواندم این است.
گفت در اتوبوس داشتم میرفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب میکند یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم نماز نخواندم، گفت خوب باید بخوانی، حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت برویم به راننده بگوییم نگهدار،
گفت راننده بخاطر یک بچه دختر نگه نمیدارد، گفت التماسش میکنیم، گفت نگه نمیدارد، گفت تو به او بگو، گفت گفتم نگه نمیدارد، بنشین. حالا بعداً قضا میکنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش میکنم، پدر عصبانی شد، دختر گفت که آقاجان میشود امروز شما دخالت نکنی؟ امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم، گفت خوب هر غلطی میخواهی بکن.
میگفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد، زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون، دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو، شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت، قرآن یک آیه دارد میگوید کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها میگذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرینکاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمیخواهد بدهد.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها میگذاریم. شاگرد شوفر نگاه کرد دید دختر وسط اتوبوس نشسته دارد وضو میگیرد، گفت دختر چه میکنی؟ گفت آقا من وضو میگیرم ولی سعی میکنم آب به اتوبوس نچکد، میخواهم روی صندلی نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک خورده نگاهش کرد و چیزی به او نگفت.
به راننده گفت عباس آقا، راننده، ببین این دارد وضو میگیرد، راننده هم همینطور که جاده را میدید در آینه هم دختر را میدید، هی جاده را میدید، آینه را میدید، جاده را میدید، آینه را میدید، مهر دختر در دل راننده هم نشست، گفت دختر عزیزم میخواهی نماز بخوانی؟ من میایستم، ماشین را کشید کنار گفت نماز بخوان آقاجان، آفرین، چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه میگویی وایسا او برای یک سیخ کباب میایستد، برای نماز جامعه نمیایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر میگفت وقتی اتوبوس ایستاد من پیاده شدم و شروع کردم الله اکبر، یک مرتبه اتوبوسیها نگاه کردند او گفت من هم نخواندم، من هم نخواندم، او گفت ببین چه دختر باهمتی، چه غیرتی، چه همتی، چه ارادهای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت حجت است، خواهند گفت این دختر اراده کرد ماشین ایستاد، میگفت یکی یکی آنهایی هم که نخوانده بودند ایستادند، گفت یک مرتبه دیدم پشت سرم یک مشت دارند نماز میخوانند. گفت شیرینترین نماز من این بود .